شرحی از علامه محمدتقی جعفری بر خطبه33 نهج البلاغه::.
::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::
شرحی از علامه محمدتقی جعفری بر خطبه33 نهج البلاغه::.
www.rozex.rozblog.com
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

صفحه اصلیگریزی بر نهج البلاغه::.شرحی از علامه محمدتقی جعفری بر خطبه33 نهج البلاغه::.

تعداد بازدید : 153
نویسنده پیام
faateme313 آفلاین
کاربر فعال::.

ارسال‌ها : 174
عضويت : 13 /4 /1391
تشکر ها: 143
تشکر شده : 77
شرحی از علامه محمدتقی جعفری بر خطبه33 نهج البلاغه::.

شرحی از علامه محمدتقی جعفری بر خطبه33 نهج البلاغه:

دخلت على امير المؤمنين بذى قار و هو يخصف نعله فقال لى:ما قيمة‏هذا النعل؟فقلت لا قيمة لها.فقال عليه السلام:و الله لهى احب الى من‏امرتكم الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا.

عبد الله بن عباس ميگويد:وارد شدم در ذى قار به امير المؤمنين عليه السلام‏در حاليكه كفشش را وصله ميكرد،بمن فرمود:ارزش اين كفش چيست؟ گفتم:ارزشى ندارد.فرمود سوگند بخدا، اين كفش در نزد من محبوبتراز زمامدارى بر شما است،مگر اينكه حقى را برپا دارم يا باطلى را ازبين ببرم) .

معادله زمامدارى بر چند كشور و يك جفت كفش كهنه و وصله خورده‏و برترى كفش كهنه بله،اين هم يك منطق در برابر منطق نماهاى حيات بشرى.آيا در تاريخ‏طبيعى انسانها دهانى سراغ داريد از روى اعتقاد و ايمان راستين بگويد؟!آياگوشى سراغ داريد كه توانائى شنيدن چنين جمله‏اى را داشته باشد؟!پاسخ‏هر دو سئوال در تمام طول تاريخ طبيعى انسانها منفى است.

بلكه با نظر به خواص ذاتى حيات طبيعى محض،اصلا طرح چنين سئوالاتى غلط است، زيراسلطه بر ديگران و خود را هدف از جهان هستى تلقى كردن و ديگران را وسيله‏پنداشتن بزرگترين آرمان حيات طبيعى محض است.با اين فرض چطور امكان‏ دارد،كسى از سلطه‏گرى اگر چه بيك فرد دست‏بردارد؟!حتى ممكن است‏ جمله‏ هاى را كه امير المؤمنين عليه السلام در ارزيابى زمامدارى فرموده است،براى اكثريت قريب باتفاق مردم قابل تصور نباشد،چه رسد باينكه آنرا تصديق‏كند و بپذيرد.مگر در امتداد تاريخ بشرى براى بدست آوردن قدرت درياهاى‏ خون بجريان نيفتاده است؟مگر همه اصول و ارزشهاى انسانى در راه قدرت-طلبى قدرت پرستان تار و مار نشده است؟مگر در و ديوار تاريخ پر از توجيه‏ كشتارهاى دسته‏جمعى در راه بدست آوردن سلطه بر ديگران نيست؟ حالا بايد ببينيم:معناى جمله مورد تفسير چيست و چگونه مى‏ توان اين‏ معنا را تصور كرد؟

امیرالمؤمنين عليه السلام اين حقيقت را دريافته است كه پديده زمامدارى‏حتى در آنصورت كه زمامدار خود را مالك زندگى و مرگ مردم تلقى نكند،نوعى‏احساس سلطه بر ديگران در شئون زندگى را در بر دارد كه زمامدار خود را باآن احساس برتر از ديگران مى‏بيند.اين احساس برترى ناچار ديگران رازير دست و پيرو تصميم و اراده زمامدار قرار مى‏دهد.و چون اراده وتصميم‏هاى زمامداران اغلب مستند به درك و خواسته‏هاى شخصى خود آنان‏مى‏باشد، و حتى اصول و قوانينى كه براى تعيين خط مشى حكومت طرح شده است‏در برابر درك و خواسته‏هاى شخصى متصدى حكومت انعطاف مى‏پذيرد و ازنظر وى بى‏رنگ و شوخى تلقى مى‏شود،لذا طبيعت زمامدارى همواره درمعرض وارد كردن خسارت و اهانت‏بر حيات انسانها قرار ميگيرد. اينگونه زمامدارى همان تبهكارى و عامل بدبختى انسانها است كه روح امير المؤمنين (علیه السلام) از آن بيزار است،چنانكه از هر گونه باطل و فساد و افسادبيزار است.بنابراين،هر نوع حكومت و زمامدارى (مالكيت‏بر زندگى و مرگ‏انسان‏ها و احساس سلطه بر ديگران در شئون زندگى) از ساحت روح كمال‏يافته امير المؤمنين بدور است چه رسد باينكه قابل مقايسه با كفش كهنه ووصله خورده باشد.

پس مسلما مقصود از آن زمامدارى كه قابل مقايسه باكفش كهنه و وصله خورده باشد،محض حكومت و سلطه بى‏ضرر و خسارت‏بدون احساس تعهد برين است كه بعنوان يك حرفه مخصوص منظور شده است.اين حرفه محض و سلطه بى‏ضرر و خسارت بر خود و ديگران[ولى بدون احساس‏تعهد برين]براى همه انسانها لذت‏بار و خوشايند است، كيست كه از چنين‏حرفه‏اى رويگردان شود؟! امير المؤمنين عليه السلام اينگونه زمامدارى را كه فى نفسه لذت بار وخوشايند است، پست‏تر از يك كفش كهنه و وصله خورده معرفى مينمايد.حال‏اين سئوال پيش ميآيد كه با اينكه چنين فرض شده است كه زمامدارى كه هيچ-گونه ضرر و خسارتى نه براى خود وارد ميآورد و نه بر ديگران،چرا بى‏ارزش‏تراز يك كفش كهنه و وصله خورده ميباشد؟پاسخ اين سئوال روشن است،زيراتصدى بمقام حكومت و زمامدارى و قناعت‏باينكه حاكم ضرر و آسيبى به كسى‏نرساند،مانند اينست كه كسى به خود زندگى حيوانى قناعت كند و دلخوش باشدكه ضرر و آسيبى بكسى نرسانيده است!چنين زندگى يك جريان طبيعى است‏كه جانداران غير موذى هم سپرى ميكنند،در حاليكه انسان موجوديست كه بانظر به استعدادها و نيروهاى سازنده‏اش،بايستى در پيشبرد عناصر رشد و كمال‏خود و ديگران تلاش نمايد.بهمين جهت است كه امير المؤمنين (علیه السلام) در ارزيابى‏زمامدارى و مقايسه آن با كفش كهنه و وصله خورده اين استثناء را بيان فرموده است: الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا (مگر اينكه حقى را برپاى دارم و باطلى‏را دفع نمايم) . و ما ميدانيم كه مقصود از حق در كلام امير المؤمنين فقط حقوق مربوط به تنظيم روابط زندگى دسته جمعى در جامعه نيست كه يك ضرورت ماشينى‏زندگى اجتماعى است‏بلكه اين حق كه ميتواند زمامدارى را از ديدگاه‏امير المؤمنين داراى ارزش نمايد،اعم از حقوق جانهاى آدميان است كه بدون‏تفسير و اجراى آنها،انسانى وجود ندارد.روشنترين دليل اينكه مقصود از حق،معناى عمومى آنست‏سرتاسر زندگى امير المؤمنين و سخنان او در نهج البلاغه‏است كه ميتوان گفت اكثر اين سخنان مربوط به انسان‏سازى و نشان دادن طرق‏«حيات معقول‏»است.

ان الله بعث محمدا صلى الله عليه و آله و ليس احد من العرب يقراكتابا و لا يدعى نبوة فساق الناس حتى بؤاهم محلتهم و بلغهم منجاتهم‏فاستقامت قناتهم و اطمانت صفاتهم(خداوند متعال محمد صلى الله عليه و آله را بر مردم مبعوث نمود،درحاليكه هيچ كسى از نژاد عرب نه كتابى ميخواند و نه پيامبرى ادعا ميكرد) .


امضای کاربر :
یکشنبه 08 مرداد 1391 - 18:17
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده: 1 کاربر از faateme313 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: meshkat &

تمامي حقوق محفوظ است . طراح قالبــــ : روزیکســــ