شفای سرطان پسر بچه سنی (سعید چندانی) و شهادت وی به دست وهابیون
::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::
شفای سرطان پسر بچه سنی (سعید چندانی) و شهادت وی به دست وهابیون
www.rozex.rozblog.com
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

صفحه اصلییاد یاران::.شفای سرطان پسر بچه سنی (سعید چندانی) و شهادت وی به دست وهابیون

تعداد بازدید : 913
نویسنده پیام
faateme313 آفلاین
کاربر فعال::.

ارسال‌ها : 174
عضويت : 13 /4 /1391
تشکر ها: 143
تشکر شده : 77
شفای سرطان پسر بچه سنی (سعید چندانی) و شهادت وی به دست وهابیون

مشخصات ویدئو

=-=-=-=-=-=-=-=

نام : مستند ساحل بیکران با موضوع شفای سرطان پسر بچه سنی (سعید چندانی) و شهادت وی به دست وهابیون

مدت زمان ویدئو : 00:41:54

زبان ویدئو : فارسی

زیر نویس : ندارد

فرمت فایل : FLV

وضوح تصویری : 320x240

حجم فایل : 51 مگابایت

سازنده : موسسه آینده روشن (پژوهشکده مهدویت)

منبع : www.masafportal.com

=-=-=-=-=-=-=

دانلود فایل

=-=-=-=-=-=-=

متولد 1360 زاهدان.سعيد در خانواده اي اهل سنت و حنفي مذهب در شب تولد

حضرت مسيح(ع)متولد

ميشه.يه روز تو كارواشي كه كار ميكرده پاش سر ميخوره و از چاه آويزان ميشه

طوريكه پاهاش بصورت باز به طرفين گير كرده و فشار زيادي به لگن و

بدنش وارد ميشه. ميارنش بيرون و تا يك سال درد ميكشه. ميگفتن كه

خوب ميشه ولي اين مسئله به يك بيماري لاعلاج بدل ميشه.

هر روز مرض بيشتر شده و بدن ورم ميكنه و لاغر ميشه طوريكه نميتونه راه بره.

شكمش مياد بالا و پر از غده ميشه،گلويش ميگيره و پاش كج ميشه. به دكتر

مراجعه ميكنن، كسي نتونست بفهمه كه چه مرضي داره. ميفرستن تهران.

ميرن پيش دكتراي مختلف وبيمارستانهاي متعدد و تشخيص ميدن كه

سرطان بدخيمي داره. تومور استخواني در لگن خاصره.

غده اي از پاش بيرون آوردن و درمانهاي مختلف ميشه ولي پاي راستش

از چپش كوتاهتر ميشه. تمام بدن مملو از مرض.شيمي درماني مي كنن

ولي دوباره عود ميكنه و باز هم شيمي درماني. موهايش ميريزه

و غذا هم نمي خوره.

سعيد خوب شدني نبود. سعيد زمين گير شد و توان راه رفتن ازش گرفته ميشه.

دكترا جوابش كردن. قطع اميد كامل. قرار بود زندگيشونو بفروشن

و حتي اگه شده خارج از كشور درمان بشه.

مادرش تصميم گرفت كه سعيد رو ببره مشهد و دخيل امام رضا(ع) بشه

ولي بعد در بيمارستان امام خميني تهران مجددا بستري ميشه.

يه شب كه مادرش خيلي گريه ميكرده و نماز ميخونده كنار تخت سعيد يكي از

پرستاراي بيمارستان بهش ميگه: جمكران. مادر ميره پيش رئيس بيمارستان.

بهش ميگه: جمكران چيه؟ هرچي هست جمكران بمن بده.

اگه قرصه، اگه شربته، اگه پوشيدنيه، اگه نوشيدنيه... من جمكران ميخوام.

سعيد رو با آمبولانس ميبرن جمكران. اونجا يه اتاق ميگيرن (اتاق شماره 7).

مادر از خدا ميخواد كه روسفيد بشه و شفابگيره.

آبان سال 1372 بود و شب شهادت حضرت فاطمه (س).سعيد ميگه:

خوابيدم بين خواب و بيداري دو نفر اومدن

توي اتاقم يه خانوم و يه آقا. با هم عربي حرف ميزدن. من به اونا اعتنايي نكردم.

آقا كنارم نشست و سلام كرد.

پتو رو از روي سرم ورداشتم و از روي اجبار جواب دادم. آقا به نظرم آشنا اومد.

خانومه روبند و چادر سياه داشت.

چند دقيقه اي با هم صحبت كرديم راجع به يه موضوعي و با زبان عربي در صورتي كه من عربي اصلا بلد نيستم

ولي زبانشان را ميفهميدم. اون خانومه خودشو معرفي كرد

و گفت:فاطمه زهراست(س) و گفت كه چون مادرت خيلي گريه و التماس ميكنه

من سفارش شمارو به فرزندم مهدي (عج) كردم. آقا اونو شفا ميده و بهش ميگه

كه شما عمر زيادي نخواهي داشت.و در حرم حضرت رضا(ع) دفن خواهي شد.

بعد از رفتن اين بزرگواران سعيد پاميشه. مثه يه آدم سالم شروع ميكنه به راه رفتن.

سعيد شفا يافت.

به خانواده اش گفته بود كه من سه سال بيشتر مهمان شما نيستم.

بعد از شفا گرفتن سعيد وارد مدرسه

علميه ميشه تا درس حوزوي بخونه. ..بعدا توسط يك وهابی کور دل مسموم

و در سال 1375به شهادت ميرسد.

قبرش: حرم حضرت رضا(ع) صحن جمهوري اسلامي بلوك 93

2نفر از دكتراي معالج سعيد:دكتر محسن توانا رئيس درمانگاه مسجد جمكران.


امضای کاربر :
چهارشنبه 19 تیر 1392 - 22:16
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش

تمامي حقوق محفوظ است . طراح قالبــــ : روزیکســــ