در افق روز نوزدهم رمضان سال چهلم هجری در آسمان شهر کوفه به خون نشست و شمشیر مسموم نفاق و کین،
فرق انسان عدالت گستری را شکافت که برترین خلق پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.
آنان که می خواستند نور خدا را خاموش کنند،
نمی دانستند که اراده الهی،
بر مانایی علی علیه السلام استوار است و می بینیم که همچنان،
کردار و گفتار امام مؤمنان،
چراغ راه مردان خدا و حق جویان و یکتاپرستان جهان است.
باور نمی كنیم كه شمشیری پركینه، اقیانوسی را توان شكافتن داشته باشد.
باور نمی كنیم كه ضربتی نفاق آمیز،
خورشید را از نورانیّت اندارد. و امشب سرخ ترین پرواز نماز،
از رواق خون گرفته محراب بندگی است.
شب جان سوزترین ناله های نخلستان!
![](http://axgig.com/images/58748658611239900140.jpg)
آسمان شهر باید
صاعقه خون بر زمینیان بباراند.
و کوه های درهم و سخت
از خون فرو بریزند.
بیدهای مجنون
سرهای خمیده را به زمین بیاسایند.
گلهای پَرپَر و شمعهای سوزان
گرد خانه حیدر به طواف برخیزند.
کودکان با چشمان اشکبار
و قلبهای درهم تپیده نالان،
سرهای یتیمی را به آستانه در می کوبند.
کاسه های شیر لبریز و چشمان منتظر،
در دل و دعایشان خدایا حیدر«پدر ما»؛
ای کاش هیچ کس به یتیمان نگوید
شیر خدا چشمانش را فرو بست.
ای کاش صدای ناله حسنین
و پسران ام البنین به بیرون برنخیزد.
کاش صدای ناله ها به آسمان برنخیزد.
دختر علی طاقت ندارد.
گاه مولا سرش را میان چاه فرو می برد.
و گاه غریبانه میان نخلستان های کوفه می گریست.
که نکند زینبش اشک چشمان
و سوز ناله دل غریبش را بشنود.
مولایم راز دلش،سلام های بی جواب!
چادر خاکی صورت نیلی و غریبی کودکانش را؛
با چاه همنوا می شد.
ای خدا دخت علی چه می بیند؟
آن روز دستهای بسته
و امروز فرق شکسته
![](http://axgig.com/images/24641423709877716110.jpg)
صلی الله علیک یا امیرالمؤمنین علیه السلام
![](http://axgig.com/images/45102742063544363195.gif)
ای علی...
اي علي! اي نمايندهي غم، اي درياي درد،
اين رحمت بزرگ خدا بر تو گوارا باد...
من اعتقاد دارم كه در جه شخصيت انسانها
به اندازه غم و درد آنهاست،
و ميدانم كه خداي بزرگ بربندگان مخلص و دلباخته خود
رحمت ميكند و دريايي از درد
و كوهي از غم به آنها ارزاني ميدارد.
اي علي! من زير كوهي از غم كوبيده،
و دريايي از درد غرق شده بودم
و تحملم به پايان رسيده بود،
ولي تو غم و درد مرا با غم و درد علي بزرگ متصل كردي،
و آنچنان كه به بينهايت متصل شدهباشم، آرامش يافتم.
اي علي ! من علي را بيش از حد دوست ميداشتم،
و حتي اگر پرستش غير ذات خدا مجاز بود، تو را ميپرستيدم ،
ولي اين دوستي گنگ و مبهم بود،
از تار و پود وجودم سر چشمه ميگرفت.
ولي خوددليلش را نميدانستم،
ولي تو علي به من شناساندي نه فقط باشمشير ذوالفقارش ،
و كلام آتشينش... بلكه عشق سوزانش،
و غمها و دردهايش و تنهايي و صبرش...
من ديروز از برّش شمشير علي لذّت ميبردم
و عظمت او را در قدرتش و كلامش ميدانستم،
ولي امروز عظمت او را در عشق و ايمانش،
در عرفانش، در تنهائيش، در كوههاي غمش،
در درياهاي دردش مشاهده ميكنم،
هنگاميكه دل دردمندش ميجوشد و ميخروشد
و سر به چاه كرده ميگريد،
من بيش از اندازه به او احساس نزديكي ميكنم،
هر چه بيشتر به او تهمت ميزنند،
و هر چه زيادتر سّب علي ميكنند،
و هر چه شديدتر شيعيانش را زجر و شكنجه ميدهند،
عشق و احترام من به علي شديدتر
و سوزانتر و عميقتر ميشود...
تو اي علي، حيات جاويد يافتهاي،
و ما مردگان متحرك آمدهايم
تا از فيض وجود تو، حيات بيابيم.
![](http://axgig.com/images/45102742063544363195.gif)